اخلاق سياسي در نامه هاي نهج البلاغه(1)
نويسندگان: آيت الله احمد بهشتي (1) و پيام صدريه (2)
در بخش اول درباره ي درک صحيح از خود، نگاه درست به مسئوليت، آزادگي، زهد، تخلق به فضائل و دوري از رذايل گفتگو به ميان آمده، و در بخش دوم با مفاهيمي چون درک صحيح از مسئوليت، حقوق شهروندي، حقوق مخالفين، مراقبت از کارگزاران و برخورد با متخلفين، عدالت گرايي و حق گرايي، مردم سالاري ديني، اخلاق در ميدان جنگ، وفاي به عهد، اطلاع رساني و اخلاق مديريت آشنا مي شويم.
* استناد: بهشتي، احمد، صدريه، پيام (پاييز 1389)، اخلاق سياسي در نامه هاي نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، ص 13-40.
قيمه کل امري ما يحسنه
ارزش انسان به آن چيزي است که در نزدش زيباست و بدان دانا است (نهج البلاغه، ق81).
اگر آدمي به ارزش وجودي خويش آگاه شود، هرگز تن به خواري و ذلت گناه نمي دهد(نک: نهج البلاغه، ق 449)، زيرا آدمي، در هر مقامي، خود را در محضر حضرت باري مي بيند. اين معنا در نامه هاي نهج البلاغه نمود دارد. اولين موردي که در آغاز برخي نامه ها مورد توجه قرار مي گيرد، عبارتي است که اميرالمؤمنين در معرفي خود بيان مي دارد و بر بندگي خود تأکيد مي ورزد:«من عبدالله علي اميرالمؤمنين...؛ از بنده ي خدا علي اميرالمؤمنين؛ نهج البلاغه، نامه اي:1-38-50-51-60-63-75). در آغاز نامه ي 53 نيز امام(عليه السلام)خود را بنده ي خدا مي خواند و مالک را به اين امر توجه مي دهد که من، که تو را به عمارت مصر منصوب مي کنم؛ خود دريد قدرت لايزال الهي هستم. خدا ناظر بر اعمال من و تو است. اشارت آگاهانه ي امام، متذکر توجه والي به فرامين الهي و خضوع او در برابر ذات باري است. اين گونه توجه، تقابل و تعامل مداوم انسان در برابر خدا و تأکيد به قوه ي ناظره ي الهي، خود عامل دوري انسان از توجهات نفساني و استکبارپيشگي و کبر است.
- تقواي الهي. امام علي(عليه السلام) بر رعايت تقوا توسط آحاد مردم تأکيد دارد. اما درنامه هاي نهج البلاغه اين اصل در مورد کارگزاران نمود بيشتري يافته است. در مکتب سياسي امام علي(عليه السلام) تقوي سر لوحه ي همه ي برنامه ها از جمله سياست مداري، جنگاوري، مردم داري، قضاوت، داوري و تنظيم برنامه هاي دولت و تدوين برنامه هاي اقتصادي است، همچنين رعايت اصل تقوي براي کارگزاران سطوح پايين چون مأموران ماليات، زکات و توزيع بيت المال نيز مدنظر است (نک: ن25-26). امام(عليه السلام) تقواي الهي را، افزون بر جنبه هاي فردي، عامل اصلاح امور کارگزاران ذکر مي کند. امام(عليه السلام) به اشعث بن قيس، که وجود خصلت هاي زشت در او مانع از گرايش وي به حق و حقيقت شده بود، فرمود: «ولعل امرک يحمل بعضه بعضا، ان اتقيت الله؛ شايد اگر تقوي پيشه سازي کارهاي تو به گونه اي رديف شود که تو را به خير و سعادت رهنمون کند». قرآن کريم نيز رعايت تقوا را عامل بصيرت و تمييز حق از باطل معرفي مي کند (انفال/29؛ طلاق/2-3).
امام(عليه السلام) هنگامي که روي سخن با صاحب منصبان دارد، روش انذار را پيش مي گيرد. چنانکه به يکي از فرماندهان سپاه در شروع نامه مي فرمايد:
اتق الله الذي لا بد لک من لقائه و لا منتهي لک دونه؛
از خدايي بترس که ناچار ديدارش مي کني و سرانجامي جز ديدارش نداري (نهج البلاغه، ن12).
يعني کارگزاران بايد توجه داشته باشند که سرانجام با خداي خود، ملاقات مي کنند پس نبايد از قدرت سوءاستفاده کنند. در سايه ي تقواي الهي، تقواي سياسي شکل مي گيرد، که متضمن احقاق حقوق و آزادي هاي سياسي و اجراي عدالت در جامعه است.
- نگاه کارگزار به مسئوليت. مسئوليت در فرهنگ علوي يک وظيفه است، نه موقعيت؛ فرد معادانديش مي داند که کوچک ترين خطايي در مسير مسئوليت در پيشگاه الهي محاسبه شده و اگر جبران آن را نتواند، در عرصه ي حاکميت الهي مورد مؤاخذه قرار مي گيرد. اميرالمؤمنين(عليه السلام)به محمدبن ابي بکر فرمود:
و ان الله تعالي يسائلکم معشر عباده عن الصغيره من اعملکم و الکبيره، و الظاهر و المستوره فان يعذب فانتم اظلم. و ان يعف فهو اکرم؛
خداوند متعال بندگانش را در مورد کارهاي بزرگ و کوچک و آشکار و نهان بازخواست مي کند، اگر شما را کيفر دهد استحقاق بيش از آن راداريد، و اگر ببخشايد، بزرگوارتر است(نهج البلاغه، ن27)
و در ادامه فرمود:
و اعلم يا محمدبن ابي بکر انني قد وليتک اعظم اجنادي في نفسي اهل مصر فانت محقوق ان تخالف علي نفسک و ان تنافح عن دينک و لو لم يکن لک الا ساعه من الدهر؛
من تورا برمردم مصر که نزد من بزرگ ترين سپاهيان هستند، فرماندهي دادم. پس هر چند از عمر تو ساعتي بيش نمانده باشد برتو است که بر خواهش نفست مخالفت کني و از دين خود پشتيباني نمايي (نهج البلاغه، ن27).
در مکتب اميرالمؤمنين، کارگزار تا پاي جان در راه اهداف دين مي ايستد؛ گرچه فرامين اسلام و نهج البلاغه نشان از رأفت و رحمت بر مردم و دوستان که گاه در عرصه ي اجتماعي دچار لغزش هايي مي گردند؛ دارد. اما در برابر کفار و معاندين تا پاي جان بايد ايستادگي کرد. لذا فرمود:
و ابتذل نفسک فيما افترض الله عليک راجيا ثوابه و متخوفا عقابه؛
جان خويش را در راه مسئوليتي که خدا برعهده ات نهاده است؛ نثار کن (نهج البلاغه، ن 59).
نهج البلاغه هشدار مي دهد که مسئوليت امانتي است از طرف خداوند که بايد آنرا پاس دارد و او را از تمسک به ابزار زر و زور و تزوير باز مي دارد، که اين سه عامل شيوه ي مستکبران در حکومت است در مکتب امام علي(عليه السلام) حکومت چون طعمه نيست، بلکه امانتي نزد کارگزار است(نهج البلاغه، ن5).
- آزادگي عقلاني. انديشه ي علوي انسان را موجودي مي داند که آزاد آفريده شده است. امام(عليه السلام) در وصيتش به امام حسن(عليه السلام) فرمود بنده ي ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريد (همان، ن31). در بيان امير(عليه السلام) حريت و آزادي معني زيبايي دارد. حريت در مقابل عبوديت قرار دارد؛ عبوديت نه به معناي نيايش و تسليم در برابر معبود مطلق، که به معناي خواري و بردگي در برابر ديگران، که در حقيقت «بردگي هواي نفساني و شهوات شيطاني و گريز از من» عقلاني است. اگر انسان در اطاعت و مخالفت، و بايد و نبايدها از عقلانيت فاصله بگيرد، گرفتار بندگي شوم و بردگي مذموم مي شود. بنابراين آزادي معقول به معناي حفظ اعتدال در همه ي ابعاد زندگي و پرهيز از افراط و تفريط است. منتسکيو مي گويد: «آزادي عبارت از اين است که انسان حق داشته باشد هر کاري را که قانون اجازه داده و مي دهد، بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نيست، مجبور به انجامش نباشد (منتسکيو، روح القوانين، 293)».
- زهد و ساده زيستي. امام(عليه السلام)، چه در دوران حکومت و چه پيش از آن، به پرهيز از دنيا و زهد و ساده زيستي اهتمام داشت و کارگزاران خود را به اين امرتوصيه فرمود. زهد در کلام امام با عنايت به حکمت 431 نهج البلاغه تعريف مي شود.
الزهد کله بين کلمتين من القرآن قال الله سبحانه (لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا به ما آتاکم) و من لم ياس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه؛
زهد، بين دو کلام از قرآن کريم تعريف مي شود، اول آنکه آدمي از چيزي که از دست مي دهد اندوهگين نشود؛ ديگر به جهت آنچه به دست آورده شادمان و دل بسته نگردد. بديهي است آنکه زهد را به تمام معني در نظر آورد؛ تنها او مي تواند با تمام وجود و هستي خويش در راه خدا گام بردارد (نهج البلاغه، ق431).
نهج البلاغه در بسياري از فرازها به ترسيم و بازگويي حقيقت دنيا مي پردازد. در اين بين سند تنظيمي امام براي خانه اي که شريح به بهايي گزاف خريداري کرده بود نيز خواندني و جالب توجه است (نک: نهج البلاغه، ن4).
- متخلق به فضايل و دوري از رذايل اخلاقي. امام(عليه السلام) در گزينش افراد فضايل فردي اخلاقي را مورد توجه قرار مي دهد. به طور قطع نفس آدمي هراندازه به خدا نزديک تر باشد، صفات الهي در او تجلي بيشتري مي يابد. مالک اشتر يکي از کساني است که امام در قالب بيان خصوصيات او، برخي خصوصيات فردي سياست مدار و فرمانده را بيان مي کند. امام(عليه السلام) در امر سياست ميانه روي را به عنوان يک اصل در خصوصيات فردي مورد تأکيد قرار داده و در معرفي مالک اشتر فرمود:
فانه ممن لا يخاف وهنه و لا سقطته و لا بطوه عما الاسراع اليه احزم و لا اسراعه الي ما البطء عنه امثل؛
... او از مرداني است که نه از سستي و لغزش او ترسي است و نه از کندي او در جايي که سرعت لازم است و نه از سرعت او در جايي که کندي پسنديده است، بيمي است (نهج البلاغه، ن13).
ابن ابي الحديد نيز از مالک اينگونه ياد مي کند:
او ميان نرم خويي و درشت خويي جمع کرده بود. آنجا که بايد سطوت و قاطعيت به خرج دهد، با سطوت و قاطعيت و آنجا که بايد مدارا کند، به نرمي و مدارا برخورد مي کرد (شرح نهج البلاغه 102/15).
مالک در نگاه اميرالمؤمنين داراي خصوصياتي بود که او را از تاريکي و ظلمت خارج ساخته بود. دو فضيلت برجسته ي او حسن خلق و شجاعت بود. او به پيروي از بيان قرآن (فرقان/63؛ همان/72) بي تکبر در زمين راه مي رفت و در برابر اهانت ديگران گذشت و بردباري نشان مي داد (سفينه البحار686/1). امام براي دوري از تکبر حاصل از قدرت سياسي راه کارهايي ارائه مي دهد که عبارت اند از: تفکر در عظمت ملک خداوند، تدبر در قدرت لايزال الهي، تفکر به کوچکي انسان در برابر قدرت خدا و گواهي تاريخ در خواري گردن کشان (نک: ن53). شجاعت اشتر نيزبه گواهي اميرالمؤمنين نشئت گرفته از حکم عقل بود. ابن ابي الحديد براساس تاريخ و با الهام از کلام امام(عليه السلام) او را به سخت کوشي، جود، رياست مداري، حلم و بردباري، فصاحت و بلاغت و شاعري مي ستايد (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج15). افزون بر اين از کلمات امام صفاتي به دست مي آيد که در مورد کارگزاران به طريق اولي مورد توجه است، صفاتي چون توانمندي در دين، صدق ايمان در حد يقين و آموزنده ي علم (نهج البلاغه، ن31)؛ حلم و بردباري دربرابر جهل (غرر/3357)؛ حلم و بردباري در بحران و سختي (نهج البلاغه، ن31)؛ خردمندي (غرر/10591)؛ شکرگزار (نهج البلاغه، ن 31)، صدق و جوانمردي (همان، ق47)؛ سخاوت(غرر/2899)؛ تسلط بر نفس (همان/3188)؛ هنگام خشنودي داخل گناه نشود، هنگام خشم از سخن حق باز نماند، هنگام قدرت از دادوستد چيزي که حق نيست، دوري گزيند (معاني الاخبار366/1)؛ خويشتن دار و مسلط بر نفس باشد (بحار 377/78)، اشتهار به نيکي (نهج البلاغه، ن 31)؛ يادآور معاد، متواضع، انفاق (نهج البلاغه، ن21)، اداي کامل حق مردم (همن، ن26)؛ حق گرا و معترف به حق (همان، ن 31)؛ دوري گزيني از دنيا (در موارد بسيار از جمله خطبه هاي 49-107-110-113-186-230)؛ مرگ آگاهي (همان، ن27)؛ قناعت، امانت داري، کسب حلال (همان، ن31)؛ خوف و رجا (همان، ن27)؛ توجه به نماز (همان، ن27و52)؛ شب زنده داري، پرهيز از گناه، توجه به قرآن (نهج البلاغه، ن31). برخي صفات سلبي نيز در بيان امام وجود دارد، که به طريق اولي، نبايد در فرد مسئول وجود داشته باشد. از آن جمله است: تکبر(همان، ن31، ن53)؛ جبن و ترس (همان، ق3)؛ حرص، ترس و بخل (غرر/2582)؛ پرهيز از اسراف (نهج البلاغه، ن21)، ريا (همان، ن 26)؛ برخورد همراه با ترش رويي و دروغ و بهتان با مردم (همان)؛ بدزباني (همان، ن31)؛ رفاه طلبي (همان). اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بيان صفات مزدوران اموي، هفت صفت کوردلي، کرگوشي، کورديدگي، جستن حق به باطل، در راه معصيت خالق اطاعت از مخلوق، به دست آوردن دنيا به وسيله ي دين و خريد منافع دنيوي به پاداش نيکان پرهيزکار، چهار مورد اخير به عنوان اخلاقيات يعني افعالي که برآمده از خوي هاي بد است مطرح است (نهج البلاغه، ن 33).
چکيده
در بخش اول درباره ي درک صحيح از خود، نگاه درست به مسئوليت، آزادگي، زهد، تخلق به فضائل و دوري از رذايل گفتگو به ميان آمده، و در بخش دوم با مفاهيمي چون درک صحيح از مسئوليت، حقوق شهروندي، حقوق مخالفين، مراقبت از کارگزاران و برخورد با متخلفين، عدالت گرايي و حق گرايي، مردم سالاري ديني، اخلاق در ميدان جنگ، وفاي به عهد، اطلاع رساني و اخلاق مديريت آشنا مي شويم.
واژه هاي کليدي
* استناد: بهشتي، احمد، صدريه، پيام (پاييز 1389)، اخلاق سياسي در نامه هاي نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، ص 13-40.
مقدمه
1. اخلاق فردي
قيمه کل امري ما يحسنه
ارزش انسان به آن چيزي است که در نزدش زيباست و بدان دانا است (نهج البلاغه، ق81).
اگر آدمي به ارزش وجودي خويش آگاه شود، هرگز تن به خواري و ذلت گناه نمي دهد(نک: نهج البلاغه، ق 449)، زيرا آدمي، در هر مقامي، خود را در محضر حضرت باري مي بيند. اين معنا در نامه هاي نهج البلاغه نمود دارد. اولين موردي که در آغاز برخي نامه ها مورد توجه قرار مي گيرد، عبارتي است که اميرالمؤمنين در معرفي خود بيان مي دارد و بر بندگي خود تأکيد مي ورزد:«من عبدالله علي اميرالمؤمنين...؛ از بنده ي خدا علي اميرالمؤمنين؛ نهج البلاغه، نامه اي:1-38-50-51-60-63-75). در آغاز نامه ي 53 نيز امام(عليه السلام)خود را بنده ي خدا مي خواند و مالک را به اين امر توجه مي دهد که من، که تو را به عمارت مصر منصوب مي کنم؛ خود دريد قدرت لايزال الهي هستم. خدا ناظر بر اعمال من و تو است. اشارت آگاهانه ي امام، متذکر توجه والي به فرامين الهي و خضوع او در برابر ذات باري است. اين گونه توجه، تقابل و تعامل مداوم انسان در برابر خدا و تأکيد به قوه ي ناظره ي الهي، خود عامل دوري انسان از توجهات نفساني و استکبارپيشگي و کبر است.
- تقواي الهي. امام علي(عليه السلام) بر رعايت تقوا توسط آحاد مردم تأکيد دارد. اما درنامه هاي نهج البلاغه اين اصل در مورد کارگزاران نمود بيشتري يافته است. در مکتب سياسي امام علي(عليه السلام) تقوي سر لوحه ي همه ي برنامه ها از جمله سياست مداري، جنگاوري، مردم داري، قضاوت، داوري و تنظيم برنامه هاي دولت و تدوين برنامه هاي اقتصادي است، همچنين رعايت اصل تقوي براي کارگزاران سطوح پايين چون مأموران ماليات، زکات و توزيع بيت المال نيز مدنظر است (نک: ن25-26). امام(عليه السلام) تقواي الهي را، افزون بر جنبه هاي فردي، عامل اصلاح امور کارگزاران ذکر مي کند. امام(عليه السلام) به اشعث بن قيس، که وجود خصلت هاي زشت در او مانع از گرايش وي به حق و حقيقت شده بود، فرمود: «ولعل امرک يحمل بعضه بعضا، ان اتقيت الله؛ شايد اگر تقوي پيشه سازي کارهاي تو به گونه اي رديف شود که تو را به خير و سعادت رهنمون کند». قرآن کريم نيز رعايت تقوا را عامل بصيرت و تمييز حق از باطل معرفي مي کند (انفال/29؛ طلاق/2-3).
امام(عليه السلام) هنگامي که روي سخن با صاحب منصبان دارد، روش انذار را پيش مي گيرد. چنانکه به يکي از فرماندهان سپاه در شروع نامه مي فرمايد:
اتق الله الذي لا بد لک من لقائه و لا منتهي لک دونه؛
از خدايي بترس که ناچار ديدارش مي کني و سرانجامي جز ديدارش نداري (نهج البلاغه، ن12).
يعني کارگزاران بايد توجه داشته باشند که سرانجام با خداي خود، ملاقات مي کنند پس نبايد از قدرت سوءاستفاده کنند. در سايه ي تقواي الهي، تقواي سياسي شکل مي گيرد، که متضمن احقاق حقوق و آزادي هاي سياسي و اجراي عدالت در جامعه است.
- نگاه کارگزار به مسئوليت. مسئوليت در فرهنگ علوي يک وظيفه است، نه موقعيت؛ فرد معادانديش مي داند که کوچک ترين خطايي در مسير مسئوليت در پيشگاه الهي محاسبه شده و اگر جبران آن را نتواند، در عرصه ي حاکميت الهي مورد مؤاخذه قرار مي گيرد. اميرالمؤمنين(عليه السلام)به محمدبن ابي بکر فرمود:
و ان الله تعالي يسائلکم معشر عباده عن الصغيره من اعملکم و الکبيره، و الظاهر و المستوره فان يعذب فانتم اظلم. و ان يعف فهو اکرم؛
خداوند متعال بندگانش را در مورد کارهاي بزرگ و کوچک و آشکار و نهان بازخواست مي کند، اگر شما را کيفر دهد استحقاق بيش از آن راداريد، و اگر ببخشايد، بزرگوارتر است(نهج البلاغه، ن27)
و در ادامه فرمود:
و اعلم يا محمدبن ابي بکر انني قد وليتک اعظم اجنادي في نفسي اهل مصر فانت محقوق ان تخالف علي نفسک و ان تنافح عن دينک و لو لم يکن لک الا ساعه من الدهر؛
من تورا برمردم مصر که نزد من بزرگ ترين سپاهيان هستند، فرماندهي دادم. پس هر چند از عمر تو ساعتي بيش نمانده باشد برتو است که بر خواهش نفست مخالفت کني و از دين خود پشتيباني نمايي (نهج البلاغه، ن27).
در مکتب اميرالمؤمنين، کارگزار تا پاي جان در راه اهداف دين مي ايستد؛ گرچه فرامين اسلام و نهج البلاغه نشان از رأفت و رحمت بر مردم و دوستان که گاه در عرصه ي اجتماعي دچار لغزش هايي مي گردند؛ دارد. اما در برابر کفار و معاندين تا پاي جان بايد ايستادگي کرد. لذا فرمود:
و ابتذل نفسک فيما افترض الله عليک راجيا ثوابه و متخوفا عقابه؛
جان خويش را در راه مسئوليتي که خدا برعهده ات نهاده است؛ نثار کن (نهج البلاغه، ن 59).
نهج البلاغه هشدار مي دهد که مسئوليت امانتي است از طرف خداوند که بايد آنرا پاس دارد و او را از تمسک به ابزار زر و زور و تزوير باز مي دارد، که اين سه عامل شيوه ي مستکبران در حکومت است در مکتب امام علي(عليه السلام) حکومت چون طعمه نيست، بلکه امانتي نزد کارگزار است(نهج البلاغه، ن5).
- آزادگي عقلاني. انديشه ي علوي انسان را موجودي مي داند که آزاد آفريده شده است. امام(عليه السلام) در وصيتش به امام حسن(عليه السلام) فرمود بنده ي ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريد (همان، ن31). در بيان امير(عليه السلام) حريت و آزادي معني زيبايي دارد. حريت در مقابل عبوديت قرار دارد؛ عبوديت نه به معناي نيايش و تسليم در برابر معبود مطلق، که به معناي خواري و بردگي در برابر ديگران، که در حقيقت «بردگي هواي نفساني و شهوات شيطاني و گريز از من» عقلاني است. اگر انسان در اطاعت و مخالفت، و بايد و نبايدها از عقلانيت فاصله بگيرد، گرفتار بندگي شوم و بردگي مذموم مي شود. بنابراين آزادي معقول به معناي حفظ اعتدال در همه ي ابعاد زندگي و پرهيز از افراط و تفريط است. منتسکيو مي گويد: «آزادي عبارت از اين است که انسان حق داشته باشد هر کاري را که قانون اجازه داده و مي دهد، بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نيست، مجبور به انجامش نباشد (منتسکيو، روح القوانين، 293)».
- زهد و ساده زيستي. امام(عليه السلام)، چه در دوران حکومت و چه پيش از آن، به پرهيز از دنيا و زهد و ساده زيستي اهتمام داشت و کارگزاران خود را به اين امرتوصيه فرمود. زهد در کلام امام با عنايت به حکمت 431 نهج البلاغه تعريف مي شود.
الزهد کله بين کلمتين من القرآن قال الله سبحانه (لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا به ما آتاکم) و من لم ياس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه؛
زهد، بين دو کلام از قرآن کريم تعريف مي شود، اول آنکه آدمي از چيزي که از دست مي دهد اندوهگين نشود؛ ديگر به جهت آنچه به دست آورده شادمان و دل بسته نگردد. بديهي است آنکه زهد را به تمام معني در نظر آورد؛ تنها او مي تواند با تمام وجود و هستي خويش در راه خدا گام بردارد (نهج البلاغه، ق431).
نهج البلاغه در بسياري از فرازها به ترسيم و بازگويي حقيقت دنيا مي پردازد. در اين بين سند تنظيمي امام براي خانه اي که شريح به بهايي گزاف خريداري کرده بود نيز خواندني و جالب توجه است (نک: نهج البلاغه، ن4).
- متخلق به فضايل و دوري از رذايل اخلاقي. امام(عليه السلام) در گزينش افراد فضايل فردي اخلاقي را مورد توجه قرار مي دهد. به طور قطع نفس آدمي هراندازه به خدا نزديک تر باشد، صفات الهي در او تجلي بيشتري مي يابد. مالک اشتر يکي از کساني است که امام در قالب بيان خصوصيات او، برخي خصوصيات فردي سياست مدار و فرمانده را بيان مي کند. امام(عليه السلام) در امر سياست ميانه روي را به عنوان يک اصل در خصوصيات فردي مورد تأکيد قرار داده و در معرفي مالک اشتر فرمود:
فانه ممن لا يخاف وهنه و لا سقطته و لا بطوه عما الاسراع اليه احزم و لا اسراعه الي ما البطء عنه امثل؛
... او از مرداني است که نه از سستي و لغزش او ترسي است و نه از کندي او در جايي که سرعت لازم است و نه از سرعت او در جايي که کندي پسنديده است، بيمي است (نهج البلاغه، ن13).
ابن ابي الحديد نيز از مالک اينگونه ياد مي کند:
او ميان نرم خويي و درشت خويي جمع کرده بود. آنجا که بايد سطوت و قاطعيت به خرج دهد، با سطوت و قاطعيت و آنجا که بايد مدارا کند، به نرمي و مدارا برخورد مي کرد (شرح نهج البلاغه 102/15).
مالک در نگاه اميرالمؤمنين داراي خصوصياتي بود که او را از تاريکي و ظلمت خارج ساخته بود. دو فضيلت برجسته ي او حسن خلق و شجاعت بود. او به پيروي از بيان قرآن (فرقان/63؛ همان/72) بي تکبر در زمين راه مي رفت و در برابر اهانت ديگران گذشت و بردباري نشان مي داد (سفينه البحار686/1). امام براي دوري از تکبر حاصل از قدرت سياسي راه کارهايي ارائه مي دهد که عبارت اند از: تفکر در عظمت ملک خداوند، تدبر در قدرت لايزال الهي، تفکر به کوچکي انسان در برابر قدرت خدا و گواهي تاريخ در خواري گردن کشان (نک: ن53). شجاعت اشتر نيزبه گواهي اميرالمؤمنين نشئت گرفته از حکم عقل بود. ابن ابي الحديد براساس تاريخ و با الهام از کلام امام(عليه السلام) او را به سخت کوشي، جود، رياست مداري، حلم و بردباري، فصاحت و بلاغت و شاعري مي ستايد (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج15). افزون بر اين از کلمات امام صفاتي به دست مي آيد که در مورد کارگزاران به طريق اولي مورد توجه است، صفاتي چون توانمندي در دين، صدق ايمان در حد يقين و آموزنده ي علم (نهج البلاغه، ن31)؛ حلم و بردباري دربرابر جهل (غرر/3357)؛ حلم و بردباري در بحران و سختي (نهج البلاغه، ن31)؛ خردمندي (غرر/10591)؛ شکرگزار (نهج البلاغه، ن 31)، صدق و جوانمردي (همان، ق47)؛ سخاوت(غرر/2899)؛ تسلط بر نفس (همان/3188)؛ هنگام خشنودي داخل گناه نشود، هنگام خشم از سخن حق باز نماند، هنگام قدرت از دادوستد چيزي که حق نيست، دوري گزيند (معاني الاخبار366/1)؛ خويشتن دار و مسلط بر نفس باشد (بحار 377/78)، اشتهار به نيکي (نهج البلاغه، ن 31)؛ يادآور معاد، متواضع، انفاق (نهج البلاغه، ن21)، اداي کامل حق مردم (همن، ن26)؛ حق گرا و معترف به حق (همان، ن 31)؛ دوري گزيني از دنيا (در موارد بسيار از جمله خطبه هاي 49-107-110-113-186-230)؛ مرگ آگاهي (همان، ن27)؛ قناعت، امانت داري، کسب حلال (همان، ن31)؛ خوف و رجا (همان، ن27)؛ توجه به نماز (همان، ن27و52)؛ شب زنده داري، پرهيز از گناه، توجه به قرآن (نهج البلاغه، ن31). برخي صفات سلبي نيز در بيان امام وجود دارد، که به طريق اولي، نبايد در فرد مسئول وجود داشته باشد. از آن جمله است: تکبر(همان، ن31، ن53)؛ جبن و ترس (همان، ق3)؛ حرص، ترس و بخل (غرر/2582)؛ پرهيز از اسراف (نهج البلاغه، ن21)، ريا (همان، ن 26)؛ برخورد همراه با ترش رويي و دروغ و بهتان با مردم (همان)؛ بدزباني (همان، ن31)؛ رفاه طلبي (همان). اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بيان صفات مزدوران اموي، هفت صفت کوردلي، کرگوشي، کورديدگي، جستن حق به باطل، در راه معصيت خالق اطاعت از مخلوق، به دست آوردن دنيا به وسيله ي دين و خريد منافع دنيوي به پاداش نيکان پرهيزکار، چهار مورد اخير به عنوان اخلاقيات يعني افعالي که برآمده از خوي هاي بد است مطرح است (نهج البلاغه، ن 33).
پي نوشت ها :
1. استاد دانشگاه تهران
2. ويراستار بنياد نهج البلاغه